میل غریبی دارم که آدم بدهٔ ماجراها باشم. نمیدانم چرا ولی ضدقهرمانها برایم همیشه جالبتر بودهاند. مثلا خوب، بد، زشت را تصور کنید، بعید میدانم کسی از شما باشد که شیفتهٔ شخصیت بد ماجرا نشده باشد. ا رگ خواب...
اینجا دیگر خیالم راحت است. نه کسی هست که بخواند و نه کسی هست که نظری بدهد. مینویسم چون عادتم شده است که هر سال شب تولدم چیزی بنویسم و امسال برخلاف پارسال و مثل سالهای قبل دلم میخواهد همین ساعتهای رگ خواب...
حالم بد است. لابد مثل شما که حالتان بد است و اصلا کیست که در این اوضاع و احوال حال میزانی داشته باشد؟ حالم بد است و راستش را بخواهید درست نمیدانم چرا؟ انگار برگشتهام به ده سال پیش. آن زمانها بود ک رگ خواب...